- دانه دان
- تخمدان
معنی دانه دان - جستجوی لغت در جدول جو
- دانه دان
- زمینی که در آن تخم گیاه ها یا دانه های درختان را بکارند که پس از سبز شدن به جای دیگر انتقال بدهند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
یکایک، یکی یکی، هر یک پس از دیگری
دانه دانه کردن: کنایه از پراکنده کردن
دانه دانه کردن: کنایه از پراکنده کردن
میوه ای که در داخل آن دانه یا تخم باشد
هر میوه ای که در میان آن هسته یا تخم باشد، دارای دانه
Grainy
зернистый
körnig
зернистий
ziarnisty
arenoso
granuloso
arenoso
granuleux
korrelig
berpasir
حبيبيٌّ
दानेदार
알갱이가 있는
nafaka
มีเม็ด
দানাদার
دانہ دار
دانه دانه، پراکنده و از هم جدا
آخرچی
قاب آیینه آینه نیام
صندوق چرمی که در آن لباس گذارند، چمدان
کیسه مانندی که در امتداد مری اکثر پرندگان قرار دارد و چینه وارد آن میشود حوصله ژاغر
کدبانو، مقتصد، میانه رو، درست خرج کن
وسیع، پهناور
جواهر نشان